جوینده و طلب کننده و شکارکننده، (ناظم الاطباء)، جوینده و طلب کننده، (از برهان)، مادۀ مضارع یوزیدن یا یوختن و در ترکیب با اسم یا کلمه دیگر معنی فاعل دهد: رزم یوز، راه یوز، جنگ یوز، چاره یوز، کاریوز، فتنه یوز، صیدیوز، چنانکه فردوسی گوید: ز بهر طلایه یکی کینه توز فرستاد با لشکری رزم یوز، (از یادداشت مؤلف)، ، تفحص و جستن و از این مأخوذ است دریوز و دریوزه یعنی جستجوی درها و رزم یوز یعنی رزم جو، و یوس به تبدیل زاء با سین لغتی است در آن، و جانور شکاری را از این جهت یوز گویند که جستجوی شکار کند و همچنین سگ توله را یوزک ویوزه برای این گویند، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، تفتیش و تفحص و جستجو، (ناظم الاطباء)، جستن، (از فرهنگ اوبهی)، جستن و تفحص کردن، (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، - کاسۀ یوز، کاسۀ درویشان، کاسۀ گدائی: چرخ تهی کز پی فریب تو جنبد کاسۀ یوز است کش قرار نیابی، خاقانی، رجوع به کاسۀ یوز و کاسۀ دریوزه شود، ، جست وخیز، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (از برهان)، جستن و خیز کردن، (فرهنگ جهانگیری)