یک سمتی. یک سویی. یک جهتی. متمایل به یک جهت. - یک وری افتادن، در تداول عوام، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. (یادداشت مؤلف). - یک وری شدن کار، فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. (یادداشت مؤلف). - یک وری کردن کار، فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. (یادداشت مؤلف). - یک وری نگاه کردن، به یک چشم نگریستن. (یادداشت مؤلف). ، در تداول عوام، کج. وریب. (یادداشت مؤلف)