از فضلا و شعرا و علمای زمان خود بود و مدتی در کاشان و چندی در دهلی با منصب منادمت و کتابداری سلاطین توقف داشت و در شغل قضا لوا افراشت و سرانجام از هند به کاشان برگشت و به سال 953 هجری قمری در آن شهر درگذشت. وی برادرزادۀ قاضی عبدالله بود. از اشعار اوست: گفتی که بگو مشکل خود تا بگشایم گفتن نتوانم به کسی مشکلم این است. # عاشق آن است که غمگین زید و شاد بمیرد تا دم مرگ بود بنده و آزاد بمیرد. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 57 و ریاض العارفین ص 238). از اشعار اوست: به هجر زنده از آنم که یار می آید و گرنه زندگی من چه کار می آید. # پشت خم، موی سفید، اشک دمادم یحیی تو بدین هیأت اگر عشق نبازی چه شود؟ (از مجمع الخواص ص 184). برون ز کوی تو با خون دیده خواهم رفت هزار طعنه ز مردم شنیده خواهم رفت به پای بوس تو چون آمدم ندانستم که پشت دست به دندان گزیده خواهم رفت. (از صبح گلشن ص 614) (از فرهنگ سخنوران). رجوع به فرهنگ سخنوران شود