بوالهوس. باهوس. هوسمند. خواهشمند و آرزومند. (آنندراج). آرزومند و طالب و دارای هوی و هوس. (ناظم الاطباء) : گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام ؟ نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام ؟ خاقانی. به نادیده دیدن هوسناک بود به هر جا که شد چست و چالاک بود. نظامی. در عالم عشق گشته چالاک در خواندن شعرها هوسناک. نظامی. شنیدم کزپی یاری هوسناک به ماتم نوبتی زد بر سر خاک. نظامی. چون ز پی دانه هوسناک شد مقطعاین مزرعۀ خاک شد. نظامی. عجب از طبع هوسناک منت می آید من خود از مردم بی طبع عجب می مانم. سعدی