های هوی. هایاهوی. شور و غوغای اهل طرب: خوشا هایی ز حق وز بنده هویی میان بنده و حق های و هویی. عطار. ، غوغا. فریاد. ندبه و زاری. (برهان) : سپه داغ دل شاه با های و هوی سوی باغ ایرج نهادند روی. فردوسی. بکندند موی و شخودند روی از ایران برآمد یکی های و هوی. فردوسی. بزد کوس و سوی ره آورد روی جهان شد پر از لشکر و های و هوی. فردوسی. چو دارا چنان دید برگاشت روی گریزان همی رفت با های و هوی. فردوسی