جدول جو
جدول جو

معنی هاژ

هاژ
بد و زشت، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، حیران، سرگشته، متحیر، واله و درمانده، (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ اسدی) :
همه دعوی کنی و خایی ژاژ
در همه کارها حقیری و هاژ،
ابوشکور،
، بر یک جای فرومانده، بیحرکت، فرومانده از سرگشتگی، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
همواره همی رو سپس دانش ازیراک
گنده بود آن آب که استاده بود هاژ،
ناصرخسرو،
، نادم، پشیمان، (از ناظم الاطباء)، حقیر، محقر، پست، زبون، دون، فرومایه، (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (اوبهی)، در سخن متحیر و فرومانده، خاموش، خاموش اندر بمانده، (برهان) (آنندراج) (اوبهی) :
ایا ز بیم زبانم نژند گشته و هاژ
کجا شد آنهمه دعوی، کجا شد آنهمه ژاژ،
لبیبی،
، شکست خورده، (لغت شاهنامه)
لغت نامه دهخدا