بد و زشت، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، حیران، سرگشته، متحیر، واله و درمانده، (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ اسدی) : همه دعوی کنی و خایی ژاژ در همه کارها حقیری و هاژ، ابوشکور، ، بر یک جای فرومانده، بیحرکت، فرومانده از سرگشتگی، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : همواره همی رو سپس دانش ازیراک گنده بود آن آب که استاده بود هاژ، ناصرخسرو، ، نادم، پشیمان، (از ناظم الاطباء)، حقیر، محقر، پست، زبون، دون، فرومایه، (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (اوبهی)، در سخن متحیر و فرومانده، خاموش، خاموش اندر بمانده، (برهان) (آنندراج) (اوبهی) : ایا ز بیم زبانم نژند گشته و هاژ کجا شد آنهمه دعوی، کجا شد آنهمه ژاژ، لبیبی، ، شکست خورده، (لغت شاهنامه)