استخوان شکستۀ شکافته همچو خجکهای چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، گو کلان درسنگ که آب گرد آید در وی، و مغاکی در کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). وقیره. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گلۀ گوسفندان یا گوسفندان ریزه یا گلۀ پنجصد گوسفند، یا عام است، یا گوسفندان مع سگ و خر و شبان آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گوسفندی بسیار. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). - فقیر وقیر، تشبیه است به گوسفندان ریزه، یا اتباع است. (منتهی الارب) (آنندراج). اتباع است. (مهذب الاسماء). ، خوار و ذلیل و پست، گروه از مردم و غیر مردم، رجل وقیر، با شکستگی در استخوان، ای به وقره فی عظمه، ای هزمه. (از اقرب الموارد)