از شاعران صوفی مشرب است که بیشتر به رباعی می پردازد. او راست: می گفتم عشق و می ندانستم چیست می گفتم یار و می ندانستم کیست گر یار این است کی توان بی او بود ور عشق این است چون توان با او زیست. دی پیر مغان آتش صحبت افروخت ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت از دامن کفر رقعه واری ببرید آورد و بر آستین ایمانم دوخت. (مجمع الخواص 303)