ملامحمدامین متخلص به واصل فرزند درویش محمد لاهیجی که در حدود 1115 ه. ق. میزیست و نصرآبادی درباره او چنین آرد: جوان قابل آدمی روشی است. تحصیل علوم نموده از گیلان به تبریز رفت. مدتی از مخصوصان حضرت میرزا ابراهیم وزیر آذربایجان بود، بعد از آن به مشهد مقدس رفت و با ملامحمدامین اسطرلاب ساز مباحثه داشتند. به اصفهان آمد به مدرسه حاج محمدباقرمهابادی ساکن و به تحصیل مشغول شد. شعرش این است: در کار عقده بیشتر از اضطراب شد افتد گره به رشته چو پر پیچ و تاب شد بی جوهران به تربیت آدم نمیشوند شبنم ببوی گل نتواند گلاب شد. # جاهل ز خموشی مگر از عیب برآید جز بستن لب نیست دوا بوی دهان را. # در حقیقت عینکی بهتر ز پشت چشم نیست دیده چون بستی دو عالم را تماشا میکنی. # بر جبهه گره آنکه ز نادانی خود زد مشتی است گره کرده به پیشانی خود زد. # دل چو بینا شد ز نور حق نظر در کار نیست در چو واشد حلقۀ بیرون در درکار نیست. # سر بلندی های ما تاریک دارد راه را شمع تا ننشست از پا پیش پای خود ندید. # به شکوه ات چه شود باز چشم گریانم فتد ز اشک گره بر زبان مژگانم. # بعد مردن میشود آخر ره کوتاه ما شمع سان اندازۀ عمر است طول راه ما. (از تذکرۀ نصرآبادی ص 352)