سائل، جاری، روان، صاحب اقرب الموارد در ذیل ودی آرد: ودی الشی ٔ، سال و منه اشتقاق الوادی لان الماء یجری و یسیل کما فی المغرب و المصباح، گشادگی میان کوهها یا تپه ها یابیشه ها که راهی است سیل را، دره، (از اقرب الموارد) (معجم البلدان)، گشادگی میان دو کوه و دو پشته و جزآن، (ناظم الاطباء)، راه میان دو کوه، (آنندراج)، زمین نشیب هموار کم درخت که جای گذشتن آب سیل باشد، (آنندراج) (غیاث اللغات، از لطایف و شرح نصاب)، گذر سیل، (از غیاث اللغات)، جای سیل میان دو کوه، (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی ص 102) : برشود بر بارۀ سنگین چو سنگ منجنیق دررود در قعر وادی چون به چاه اندر شطن، منوچهری، چنانکه باران تابستان در وادیها قاصر و ناچیز گردد نه به آب دریا تواند رسید و نه به جویها تواند پیوستن، (کلیله و دمنه ج قریب ص 150)، چو لختی زمین را طرف درنوشت ز پهلوی وادی درآمد بدشت، نظامی، در این وادی به بانگ سیل بشنو که صد من خون مظلومان به یک جو پر جبریل را اینجا بسوزند بدان تا کودکان آتش فروزند، حافظ (دیوان چ جلالی نائینی صص 708-707)، در مفردات راغب اصفهانی آمده است: وادی موضعی است که آب در آن جریان یابد، و از این معنی است که گشادگی میان دو کوه را نیز به نام وادی خوانده اند، ج، اوداء، اودیه و اواد بر غیر قیاس، و گویی کلمه جمعودی ّ بر وزن غنی است، (از اقرب الموارد)، رودخانه و رهگذر آب سیل، (آنندراج)، رودخانه، (غیاث اللغات)، رود، (ناظم الاطباء) (کشف اللغات) : از خون عدو جوی روان گشته چو وادی وز شاخ دمانیده شکوفه شجر فتح، مسعودسعد (ص 80 چ رشید یاسمی)، ، صحرای مطلق، (غیاث اللغات)، فارسیان به معنی صحراو بیابان استعمال نمایند خاصه با لفظ بریدن و پیمودن و شدن و طی کردن و هولناک از صفات اوست، (آنندراج)، بیابان، صحرا، دشت، (ناظم الاطباء) : وگر به بلخ زمانی شکار چال کند بیاکند همه وادیش را به بط وبه چال، عماره، گر خاک بدان دست یک استیر بگیرد گوگرد کندسرخ همه وادی و کهسار، منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 124)، ، طریقه و مذهب، گویند: فلان در وادیی بجز وادی تو است، یعنی طریقۀ او بجز طریقۀ تو است، و در قرآن آمده است: الم تر انهم فی کل واد یهیمون که بدان ارائه شده است اسالیب سخن از مدح و هجا و جدل، (از اقرب الموارد)، - امثال: انت فی واد و نحن فی واد، مثلی است که در موارد اختلاف مقاصد آن را آرند، (از اقرب الموارد)، ، سال بهم الوادی، یعنی هلاک شدند، (از اقرب الموارد)، حل بوادیک، یعنی بتو مکروه نازل آمد و امر بر تو تنگ شد، (از اقرب الموارد)