جدول جو
جدول جو

معنی وادار کردن

وادار کردن
(رِ تَ)
واداشتن. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). مجبور کردن. ناگزیر کردن. ناچار کردن. الزام. (یادداشت مؤلف). رجوع به واداشتن و الزام شود، ترغیب کردن. تحریک کردن برانگیختن. رجوع به کلمه های مزبور شود، نگاه داشتن. (ناظم الاطباء) ، ایستاده کردن کاروانیان است چارپایان خود را در میان راه برای آب انداختن یعنی بول نمودن و کمیز انداختن. (آنندراج، از فرهنگ ترکتازان)
لغت نامه دهخدا