وسط راه، میان راه، بین راه: ز کاخ دلارای تا نیم راه گهر بود و دیبا و اسب و کلاه، فردوسی، از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند، خاقانی، چنان رفت و آمد به آوردگاه که واماند از او وهم در نیم راه، نظامی، ، که در دوستی ثابت قدم نیست، که شرط وفا به جا نیارد، که تا آخر با تو همدمی و همراهی نکند: یار نیم راه، رفیق نیم راه، نیز رجوع به نیمه راه شود