نوعی آلو، (رشیدی) (آنندراج)، نوعی از اقسام آلو، (برهان قاطع)، آلو طبری، (رشیدی) (برهان قاطع) (از آنندراج)، نیشه، (رشیدی)، نیسوق، رجوع به نیسوق شود: از ترشی ها نیشو و غوره و اناردانک و سماق و خرمای هندو، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، ترشی ها که سخت ترش نباشد چون نیشو ... ونیشو اندر سردی بیش از همه است و ترش و شیرین او طبع نرم کند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، وگر شکم سخت بود سپاناخ با خرمای هندی و با نیشو یا آلو بزرگ سیاه ... (هدایهالمتعلمین ص 708) (فرهنگ فارسی معین)، نیشتر، (لغت فرس اسدی ص 416) (رشیدی) (صحاح الفرس)، نشتر حجام، (برهان قاطع) (آنندراج)، مرادف نیش است، (از رشیدی)، نیسو، رجوع به نیسو شود، سیخونک، سک، نیسو، رجوع به نیسو شود: که من از جور یکی سفله برادر که مراست از بخارا برمیدم چو خران از نیشو، ابوالعباس (لغت فرس اسدی اقبال)، ، نای نواختنی، (ناظم الاطباء)، رجوع به نیشه شود