کاهش. (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس). کاهش و گدازش تن. (اوبهی) (برهان قاطع) (از جهانگیری) (از رشیدی) (انجمن آرا) : ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود بدان زمان که بسیج نهار کرد نهار. فرخی. بخت شما و عمر شما هر دو برفزون وآن مخالفان بداندیش در نهار. فرخی. شرع ز تو فربه است و دین ز تو برپای ای ز تو شخص ستم نهار گرفته. مجیر (از حاشیۀ برهان قاطع). خدایگانا هر چند ماه دانش و فضل چو شخص فاضل و عالم گرفته ست نهار. شمس فخری. ، ترس. بیم. (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آراء) (ناظم الاطباء). هول. وحشت. (ناظم الاطباء). نیز رجوع به نهاریدن شود: نهنگ از او به خروش است و دیو از او به فغان پلنگ از او به نهیب است و شیر از او به نهار. فرخی (از جهانگیری). ، خرج بیجا و اتلاف وکاهش، نقصان و زیان و خسارت. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود، بت. صنم. (ناظم الاطباء). رجوع به بهار شود