شاد خوردن. به لذت خوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، نوش جان کردن. نوش کردن: جهان دار و شادی کن و نوش خور می از دست آن ترک سیمین ذقن. فرخی. ، شراب نوشیدن: نوش خور شمشیر زن دینار ده ملکت ستان داد کن بیداد کن دشمن فکن مسکین نواز. منوچهری. ، نوش خوردن از کسی، از او متنعم شدن و محبت و نوازش دیدن. مقابل نیش خوردن: نیش در آن زن که ز تو نوش خورد پشم در آن کش که تو را پنبه کرد. نظامی