معنی نوش
- نوش(فَ)
- فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی را گرفتن و بر سر و ریش وی آویختن. (ناظم الاطباء) ، طلب کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). جستن، رفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). مشی. (اقرب الموارد) ، به شتاب برخاستن، نیکوئی رساندن به کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
