بیان مصیبت. گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات). آواز ماتم. شیون. (آنندراج). گریه به آواز بلند. زاری. ناله. فریاد و فغان. (ناظم الاطباء). ندبه. مویه. مویه گری. زاری بر مرده. گریستن مرده را. زبان گرفتن برای مرده: به نوحه درون هر زمانی به زار چنین گفت با نامور شهریار. فردوسی. ای پیشه کرده نوحه به درد گذشته عمر با خویشتن همیشه همیدون همی ژکی. k05l) _rb> p ssalc=\’rohtua\’>لؤلؤی. p/>rb>فروتنی نمود و استرجاع کرد بعد از آنکه غصه و نوحه بر او مستولی شده بود. (تاریخ بیهقی ص naps ssalc=\’thgilhgih\’ rid=\’rtl\’>013naps/>). rb>چرخ گردون بسی برآورده ست rb>نوحه و نوحه گر ز معدن سور. rb> p ssalc=\’rohtua\’>ناصرخسرو. p/>rb>ای سلیمان بیار نوحۀ نوح rb>که پری از میان مردم شد. rb> p ssalc=\’rohtua\’>خاقانی. p/>rb>آنگه به نوحه بازپس آئید پیش حق rb>بهر بقای شاه تضرع برآورید. rb>p ssalc=\’rohtua\’>خاقانی. p/>rb>گیتی ز دست نوحه به پای اندرآمده rb>رخنه به سقف هفت سرای اندرآمده. rb> p ssalc=\’rohtua\’>خاقانی. p/>rb>ای آنانکه در صحبت من یگانه... می باشید، دامن همت جمع آورید و همت برگمارید و مرا در نوحه یاری کنید و در مرثیت انبازی. (ترجمه تاریخ یمینی ص naps ssalc=\’thgilhgih\’ rid=\’rtl\’>544naps/>). rb>آن نوحه گری در او اثر کردrb>او نیز به نوحه دیده تر کرد. rb> p ssalc=\’rohtua\’>نظامی. p/>rb>بگریست به های های و فریادrb>کرد از پدرت به نوحه در یاد. rb> p ssalc=\’rohtua\’>نظامی. p/>rb>سائلی بگذشت و گفت این گریه چیست rb>نوحه و زاری ّ تو ازبهر چیست ؟rb>p ssalc=\’rohtua\’>مولوی. p/>rb> ، شعری که در ماتم و سوگواری با صوت حزین و ناله و زاری می خوانند. (ناظم الاطباء). اعم از سوگواری برای کسی که تازه مرده یا برای امامان شیعه. (فرهنگ فارسی معین). مرثیه. rb>- _ (نوحه آراستن، بساط ماتم برپا کردن. سوگواری کردن. عزا گرفتن: چو با رستم آیم به کین خواستن بباید تو را نوحه آراستن. فردوسی. - نوحه داشتن، ماتم داشتن. عزاداری کردن: می رسد فصل خزان و غم خود نیست مرا نوحه بر اهل چمن همچو صنوبر دارم. سلیم (از آنندراج). - نوحه درگرفتن، نوحه سرائی کردن: آرزوی تو مرا نوحه گری تلقین کرد کآروزی تو کنم نوحۀ تر درگیرم. خاقانی. - نوحه ساختن، نوحه سراییدن. مرثیه خواندن. نوحه سرائی کردن: بسازید نوحه به آواز رود به بربط همی مویه زد با سرود. فردوسی. - نوحه سراییدن، نوحه کردن. نوحه خواندن. نوحه خوانی کردن. در عزای کسی مرثیه و نوحه خواندن: تا دمی ماند ز من نوحه گران بنشانید وارشیداه کنان نوحه سرائید همه. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 408). - نوحه سرودن، نوحه کردن. (یادداشت مؤلف). - نوحه نمودن، نوحه کردن: با خود غزلی همی سگالید گه نوحه نمود و گاه نالید. نظامی