پاس داشتن. حفاظت کردن. کشیک کشیدن: و بر هر دربندی هزار مرد نوبت است که هر شبی نوبت دارندو تا سال دیگر نوبت بدین می نرسد که یک نوبت داشته باشد. (ترجمه طبری بلعمی)، فرصت یافتن.نوبت یافتن. موقع و مجال به دست آوردن: چو نوبت داشت در خدمت نمودن برون زد نوبتی در دل ربودن. نظامی. ، حفظالغیب کردن. (یادداشت مؤلف). نوبت نگه داشتن. نوبت نیکو داشتن: و درباب ما برادران به قسمت ولایت سخن رفت چندان نوبت داشت و در نهان سوی ما پیغام فرستاد که امروز البته روی گفتار نیست. (تاریخ بیهقی ص 82). چون عبدوس (که مأمور بازگرداندن آلتونتاش بود) بدو رسید وی جواب داد که بنده... برفت و زشتی دارد بازگشتن... و عبدوس را حقی نیکو بگزارد تا نوبت دارد و عذر بازنماید. (تاریخ بیهقی). - نوبت چیزی داشتن، حق او را برای انجام کاری رعایت کردن. مجال و نوبۀ او را رعایت کردن: ناگزران دل است نوبت غم داشتن جبهت آمال را داغ عدم داشتن. خاقانی