کناره جستن و مجال و میدان به حریف واگذاشتن. مقابل نوبت گرفتن: به تو داد یک روز نوبت پدر سزد گر تو را نوبت آید به سر. فردوسی. پیر است چرخ و اختر بخت تو نوجوان آن به که پیر نوبت خود با جوان دهد. ظهیر (از آنندراج). سبزه دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت بلبل ضرورت است که نوبت دهد به زاغ. سعدی. ، مجال دادن. فرصت دادن