افشاندن آب کم بر چیزی. (یادداشت مؤلف). رطوبت دادن و مرطوب کردن چیزی را. آبی اندک بر چیزی افشاندن: نم زدن تنباکو را، نم زدن لباس را پیش از اتو کشیدن: چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون درخت باغ چو طاووس جلوگی خرم. سوزنی. هرکه در عاشقی قدم نزده ست بر دل از خون دیده نم نزده ست. خاقانی. ، در تداول، چشمش نم نزد، مطلقاً گریه نکرد. هیچ اشک در چشمش نیامد. اصلاً متأثر نشد