متوجه شدن. ناظر شدن. توجه کردن. نگریستن: ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد. حافظ. ، وادار به دیدن کردن. (فرهنگ فارسی معین) ، منتظر شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، دلواپس شدن. پریشان و مضطرب شدن. (ناظم الاطباء). مشوش شدن. پریشان شدن. (فرهنگ فارسی معین)