جدول جو
جدول جو

معنی نکونام

نکونام(نِ)
خوش نام. که به نیکی و نکوکاری مشتهر و نامبردار است:
آن گرد نکونام که اندر درۀرام
با پیل همان کرد که با کرگ ز خواری.
فرخی.
انوشه کسی کو نکونام مرد
چو ایدر تنش ماند نیکی ببرد.
اسدی.
کسی کو نکونام میرد همی
ز مرگش تأسف خورد عالمی.
اسدی.
زندۀ جاوید ماند هرکه نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را.
سعدی.
چه دیدی در این کشور از خوب و زشت
بگو ای نکونام نیکوسرشت.
سعدی.
نکونام را جاه و تشریف و مال
بیفزود و بدگوی را گوشمال.
سعدی.
نمرد آن کسی کز جهان نام برد
که مرد نکونام هرگز نمرد.
امیرخسرو.
، آمرزیده. مرحوم. مغفور:
بوی در دو گیتی ز بد رستگار
نکونام باشی بر کردگار.
فردوسی.
، عفیف. پاکدامان:
کس را به مثل سوی شما راه ندادم
گفتم که برآیید نکونام و نکوکار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا