به خوبی و دقت تعهد و نگهداری و مراقبت کردن. گرامی داشتن. معزز و محترم داشتن. به ناز داشتن. به ناز و نعمت پروردن. در خصب و آسایش پروردن. در رفاه داشتن: او راخواسته بسیار بود و از آنکه درویشان را نکو داشتی خواستۀ او را برکت بیش بودی. (ترجمه طبری بلعمی). پسر را نکو دار و راحت رسان که چشمش نماند به دست کسان. سعدی. پدر چون با خداوندان بقا داد نکو دارند فرزندان او را. سعدی. نکو دار بازارگان و رسول که نامت برآید به صدر قبول. سعدی