نگاشتن. بنگاشتن. (یادداشت مؤلف). نوشتن. ثبت کردن. حک کردن. مجسم کردن: نکو بشنو و بر دلت نقش کن مگر زنده ماند دلت زین سخن. فردوسی. عقل چو نامش بنویسی ز فخر نقش کند نام تو را بر نگین. ناصرخسرو. بر سنگ اگر مبارک نامش کنند نقش سنگ از شرف به ماه و به خورشید برشود. مسعودسعد. ، نقاشی کردن: عمر گفت چه کار دانی ؟ گفت درودگری دانم و آهنگری و نقش کردن. (مجمل التواریخ). نقاش قضا نقش به جای دگرش کرد در دیدۀ ما نیست مثال قدش امشب. علی خراسانی (از آنندراج). ، بستن. (یادداشت مؤلف) ، سکه زدن