نقاب برافکندن. نقاب از رخ دور کردن. ظاهر ساختن. نمایان کردن. رخ نمودار کردن: اگرت بایداین بچه بزایم من وین نقاب از تن و رویش بگشایم من. منوچهری. قول چون روی بود زیر نقاب ای بخرد به عمل باید ازین روی گشادنت نقاب. ناصرخسرو. چون نقاب خاک از چهره بگشاد... معلوم گردد که چیست. (کلیله و دمنه). یعنی که نقاب شهربانو فاروق عجم ستان گشاید. خاقانی