تنفس کردن. (ناظم الاطباء). دم زدن. (یادداشت مؤلف) : اگر چه خانه آئینه ست روی زمین نفس کشیدن ما هیچکس نمی بیند. صائب (آنندراج). - امثال: نمرده نفس کشیدن از یادش رفته است. ، اعتراض کردن. لب به شکوه و شکایت و انتقاد گشودن. جیک زدن. لب از لب برداشتن. لب گشودن: کسی جرأت نفس کشیدن ندارد، کسی را یارای اعتراض و شکایت نیست