جدول جو
جدول جو

معنی نعب

نعب
(نَ)
ریح نعب، باد تند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سریعهالممر. (اقرب الموارد)،
{{مصدر}} بانگ کردن (غراب) . (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از المنجد). بانگ کردن کلاغ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بانگ کردن مؤذن. (از متن اللغه). نعیب. نعاب. تنعاب. نعبان. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). تنعاب. (متن اللغه)، بانگ کردن غراب البین به جدائی و فراق، در پندار اعراب. (متن اللغه) (از اقرب الموارد). نعیب. نعاب. تنعاب. نعبان. (اقرب الموارد) (متن اللغه)، گردن دراز کردن و سر جنبانیدن (مؤذن) وقت بانگ کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). یا سر را تکان دادن بدون بانگ کردن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). گویند: نعب المؤذن. (از اقرب الموارد). و ربما قالوا:نعب الدیک، علی الاستعاره. (اقرب الموارد از صحاح) (منتهی الارب). نعاب. نعیب. تنعاب. نعبان. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (از منتهی الارب)، شتاب رفتن شتر، یا نوعی از سیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). شتاب رفتن شتر یا هنگام رفتن سر را به جلو جنباندن، و آن سیر نجائب است و آن ناقه را ناعبه و نعوب ونعابه و منعب یا منعب گویند. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا