جدول جو
جدول جو

معنی نظر داشتن

نظر داشتن
(عِ رَ کَ دَ)
نگاه کردن. نگریستن. نظر افکندن:
ما را به چشم کرد که ما صید او شدیم
زآن پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت.
خاقانی.
، تماشا کردن. (از آنندراج) :
خوشا چشمی که بر روی طربناکی نظر دارد
خوشا ابری که آب از چشمۀ خورشید بردارد.
طالب (آنندراج).
، توجه و عنایت داشتن. التفات کردن:
دوستان را کجاکنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری.
سعدی.
، عاشق شدن. (آنندراج). تعلق خاطر داشتن. میل داشتن:
کس نیست که پنهان نظری بر تو ندارد
من نیز برآنم که همه خلق برآنند.
سعدی.
هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل
به صورتی ندهد، صورتی است بر دیوار.
سعدی.
و با وی به سبیل مودت و دیانت نظری داشت. (گلستان سعدی) ، در تداول، غرض داشتن. قصدی داشتن. قصد سوء یا نامشروعی داشتن
لغت نامه دهخدا