نصب. رجوع به نصب شود، جمع واژۀ نصاب. رجوع به نصاب شود، جمع واژۀ نصیب. (متن اللغه) ، جمع واژۀ نصیبه. (متن اللغه) ، جمع واژۀ نصب است. (المنجد) ، نصب هرچه برپای کرده شود برای عبادت از بتان و غیر آن. (ترجمان علامه جرجانی ص 99). آنچه برپای کنند بهر پرستش. نصب. (غیاث اللغات). هر چیز که بجز خدای تعالی پرستش کنند. (ناظم الاطباء) (المنجد) ، نشان برپای کرده. (ناظم الاطباء). شی ٔ منصوب. (المنجد). هرچه برپای کرده شود و علم قرار داده شود. نصب. (متن اللغه) ، سنگی که بر پای کنند جهت پرستش کردن. (ناظم الاطباء). ج، انصاب، نام سنگی که در حوالی کعبه نصب کرده بودند و برای آن ذبح و قربانی می کردند. (ناظم الاطباء) (متن اللغه). یا صنمی که اعراب جاهلیت او را می پرستیدند. (متن اللغه)