دست افزار کفشدوز و موزه دوز. (لغت فرس اسدی ص 507) (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). شفره. (از منتهی الارب). ذرب. (از منتهی الارب). از میل. (تفلیسی). ارمیک. محذی. آلتی است مجلدین و هم کفشگران را. (یادداشت مؤلف). رجوع به نشگرده شود: به نشکرده ببرید زن را گلو تفو بر چنان ناشکیبا تفو. بوشکور. کفشگر... نشکرده برداشت. (کلیله و دمنه). گمان برم که به وراقی و به جلدگری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده تراش کرده بوی آرزوی زر دو هزار درست و نیمه برون از قراضه و خرده. سوزنی. ، نیشتر حجام. (یادداشت مؤلف) : امروز بامداد مرا ترسا بگشود باسلیق به نشکرده. کسائی