اقامت کردن. ساکن شدن. مقیم گشتن: یکی دیر خارا به دست آورم در آن دیر تنها نشست آورم. نظامی. مگر خوابگاهی به دست آورم که جاوید در وی نشست آورم. نظامی. ، ماندن. توقف کردن: چون به از این مایه به دست آوری به بود اینجا که نشست آوری. نظامی. ، داخل شدن. راه یافتن. جای گرفتن: چو در بزم شاهی نشست آوری به ار یار خندان به دست آوری. نظامی. به قدس آوریدم چو آدم نشست زدم نیز در حلقۀ کعبه دست. نظامی. ، جلوس کردن. برشدن. برآمدن بر تخت: همه ملک ایران به دست آورد به تخت کیان بر نشست آورد. نظامی