جدول جو
جدول جو

معنی نشانه کردن

نشانه کردن
(عَ بَ تَ)
هدف قرار دادن:
کس نیاموخت علم تیر از من
که مرا عاقبت نشانه نکرد.
سعدی.
دل نشانۀ تیر بلا کن. (مجالس سعدی) ، نشانه رفتن. قراول رفتن:
دو تیرانداز چون سرو جوانه
ز بهر یکدگر کرده نشانه.
نظامی.
، شهره ساختن. علم کردن. رجوع به نشانه و نشانه شدن شود، نامزد کردن. به نام خود کردن. با فرستادن هدیتی - از زیورها و جز آن - علاقه و قصد ازدواج خود را به دختر یا خانوادۀ دختر اظهار کردن:
من ترا ز خوبان نشانه کردم.
عارف
لغت نامه دهخدا