نشاندن. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع). نشاختن. (جهانگیری) (انجمن آرا). پهلوی نیشاستن. نشاختن. نشاندن. و آن متعدی نشستن است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : به شادیش بر تخت شاهی نشاست بسی پوزش از بهر دختر بخواست. اسدی. ، سوار کردن. جای دادن. رجوع به نشاندن شود: سپهبد مر او را به کشتی نشاست به کین جستن دیو خفتان بخواست. اسدی. ، تعبیه کردن. رجوع به نشاندن شود: بتی بر وی از سنگ بنشاسته به پیرایه و افسر آراسته. اسدی. ، نشستن. (از برهان قاطع ذیل لغت بنشاست) : فاختگان همبر بنشاستند نای زنان بر سر شاخ چنار. منوچهری