جدول جو
جدول جو

معنی نسخ

نسخ
(غَ رَ)
زایل کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از معجم متن اللغه). ازاله. (از المنجد) (از اقرب الموارد). زایل گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). محو کردن چیزی را. (از ناظم الاطباء). دور کردن. (غیاث اللغات). از بین بردن. (از معجم متن اللغه). نیست گردانیدن. (فرهنگ خطی). گویند: نسخت الشمس الظل ّ و الشیب الشباب . (از اقرب الموارد)، ناچیز و هیچکاره کردن چیزی را و چیز دیگر به جایش قائم کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ابطال. (از المنجد). منسوخ گردانیدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 99). منسوخ کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). باطل کردن. (فرهنگ نظام). باطل کردن چیزی را و چیز دیگر در جای آن آوردن. (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه). رد کردن چیزی را به چیزی که بهتر از آن باشد. (غیاث اللغات). برانداختن. فرمان بگردانیدن. ابطال کردن، از خانه به خانه بردن زنبور آنچه در آن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه در کندوی زنبور عسل است به کندوی دیگر بردن. (از اقرب الموارد)، نسخه کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 99). نسخت گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). نوشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نقل کردن و نوشتن از روی نوشته ای حرف به حرف. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). از روی نوشته ای نوشتن. (فرهنگ نظام). کتاب نوشتن. (غیاث اللغات). نوشتن کتابی را به نقل از کتابی دیگر. (ناظم الاطباء). رونویس کردن. (یادداشت مؤلف). یقال:نسخ الکتاب ، اذا کتبه عن معارضه. (منتهی الارب)، نقل. (از اقرب الموارد) (تعریفات). بردن چیزی را از جائی به جای دیگر. (از معجم متن اللغه) (از ناظم الاطباء)، برگردانیدن چیزی را از صورتش و زشت نمودن آن را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مسخ کردن. (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : نسخه اﷲ قرداً، مسخه. (معجم متن اللغه)، تغییر صورت دادن و منتقل شدن روح انسانی بعد از مردن جسمش به جسم دیگر که لفظ دیگرش تناسخ است. (فرهنگ نظام). عبارت است از انتقال روح از بدن انسانی به بدن انسانی دیگر. (از المنجد). انتقال نفوس انسانی به بدن های انسانهای دیگر. رجوع به تناسخ شود، در اصطلاح شعرا، نسبت دادن شاعر کلام دیگری را به خود بی تغییر لفظ و معنی آن. (یادداشت مؤلف)،
{{اسم}} یکی از شش قسم خط است که علی بن مقله وزیر الراضی باﷲ عباسی (در اواخر قرن سوم هجری قمری) مخترع خوش نویسی آن بود. (فرهنگ نظام). یکی از شش خط انتزاعی ابن مقله و آن را خط قرآنی نیز گویندزیرا که در این ایام قرآن مجید را به این خط می نویسند. (ناظم الاطباء). و آن را خط بدیع نیز گویند. (یادداشت مؤلف). رجوع به ابن مقله در این لغت نامه و آداب اللغه العربیه ج 1 ص 205 و پیدایش خط و خطاطان شود
لغت نامه دهخدا