منسوب به نرگس. (ناظم الاطباء). چون نرگس. مانند نرگس، جنسی از جامه باشد که پوشند، نوعی از طعام که خورند. (برهان قاطع). نوعی طعام است و ظاهر این است که از خاگینه بود، زردی و سفیدی آن را به نرگس تشبیه کرده اند. (انجمن آرا) (از آنندراج). نام خورشتی است که با تخم مرغ زده و پیاز خوردکرده در روغن سرخ کرده می شود و گاهی اسفناج هم ریخته می شود که از جهت شباهت اجزای آن به نرگس چنان نامیده شده. (فرهنگ نظام). بورانی اسفناج که بر روی آن تخم مرغ شکنند و به مجموع ماننده شود به کاسه و گلبرگ های نرگس. گل در چمن. (یادداشت مؤلف). - قلیۀ نرگسی، آن چنان باشد که بیضه های مرغ را جوش داده پوست دور کرده در قیمه می پیچیده می پزند و به وقت خوردن هر بیضه را از کارد دو نیم کرده می نهند، زردی و سفیدی آن مشابه به گل نرگس می نماید. (غیاث اللغات) : و قلیۀ نرگسی که در وی گوشت و گندنا و نخود و باقلی بود و زردۀ خایه برافکنند بهترین غذائی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ، قسمی از پلاو. (غیاث اللغات). نوعی از پلاو. (آنندراج) : دهد از نرگسی پلاو چون یاد بود از نظم نرگسی دلشاد. یحیی کاشی (از آنندراج) (از فرهنگ نظام). رشته پولاو چو پا بر سر این سفره نهد نرگسی در قدمش سیم و زر آرد به نثار. بسحاق اطعمه. ، اشاره کردن به چشم از عالم چشمک زدن و به معنی طنز کردن. (غیاث اللغات). به معنی زبان برآوردن محبوبان از روی عشوه و ناز و طرب و طنز و طعن و کنایه از ایما و اشاره. (فرهنگ نظام) (از آنندراج) : به هنگام تکلم نرگسی های تو را نازم که آری همچو برگ گل زبان را از دهن بیرون. باقر کاشی (از فرهنگ نظام). شمعت که سراپای زبان آمده است از دست زبان خود به جان آمده است چون شاهد شوخ در میان آمده است چشمک زن و نرگسی زنان آمده است. باقر کاشی (از فرهنگ نظام). از آن سر ز بزم چمن وازده که نرگس بر او نرگسی ها زده. ملاطغرا (از فرهنگ نظام). در بغل نرگسی زنان شجره آن نهال سیه دلی ثمره. شفائی (از فرهنگ نظام). یادآن شوخی که چشمک بر نگاهش می زدم نرگسی بر گوشۀ چشم سیاهش می زدم. ناظم هروی (از آنندراج)