ناپاک. پلید. آلوده. غیرطاهر. پلشت. ریمن. رجس. رجوع به مادۀ قبل شود: چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را به فانی و دایم را به زایل فروختن و جان پاک را فدای تن نجس داشتن. (کلیله و دمنه). من تیمم به سر خاک نجس کی کنم کآب به جای است مرا. خاقانی. - نجس العین، چیزی که نجاست، ذاتی آن باشد. - امثال: چون نجس تر شود نجستر شود. دریا به دهان سگ نجس کی گردد ؟ ، داء نجس و نجیس، مرضی که بهبود ندارد. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، مردار. (یادداشت مؤلف)