از ’ن ٔر’ هیجان. (اقرب الموارد، ، {{صفت}} برانگیخته شده. (منتهی الارب). حادث گشته. منتشر شده: فتنه نائره، ف تنه حادث گشته و منتشر شده. (ناظم الاطباء)، گریزنده. رمنده. (غیاث) (آنندراج)، (در اصطلاح عروض) حرف نائره یکی از حروف قافیه است و صاحب المعجم آن را نایر نوشته است و چنین آرد: و حرف نایر آن است که حرف مزید بدان پیوندد، و اصل این اسم از نوارست به معنی رمیدن و آتش را بهمین معنی نار خواندند که در التهاب مضطرب و رمنده باشد و گویند امراءه نوار، زنی پارسا و رمنده از فواحش. و چون این حرف از خروج که اقصی غایت حروف قافیت است بدو مرتبه دورتر میافتد آن را نایر خواندند... و باشد که حرف نایر متکرر گردد و دوو سه نایر باشد. (المعجم ص 202). (در این بیت) : گر لطف حق یارستمی جز عشق او کارستمی ... یاء نایر (است و در این بیت) : گر دل ز غم یار نه پرداختنیستیش با او بهمه وجوه درساختنیستیش. ... تاء دوم و یاء و شین، سه نایر. (از المعجم ص 212). قافیه در اصل یک حرف است و هشت آن را تبع چار پیش و چارپس، این نقطه آنها دائره حرف تأسیس و دخیل و ردف و قید آنگه روی بعد از آن وصل و خروج است و مزید و نائره