نائب برید. رجوع به برید شود: نایب برید را بخواندم و سیم و جامه دادم تا بدان نسخت که خوانده انهی کرد. (تاریخ بیهقی ص 338). این عصائی که داشت برشکافت و رقعتی خرد از آن بوعبداﷲ حاتمی نایب برید که سوی من بود بیرون گرفت و به من داد. (تاریخ بیهقی ص 326). برادر این ابوالفتح حاتمی است و نایب برید است. (تاریخ بیهقی ص 326)