معروف به درویش ناصر از شاعران قرن هشتم است و به روایت هدایت با شاه شجاع مظفری معاصر بوده است، محمد مظفر حسینی مؤلف تذکرۀ روز روشن آرد: ’قاضی بخارا بود از قضا استعفا خواست و ترک و تجرید اختیار کرد، سلمان ساوجی را در بغداد ملاقات کرد و به خدمت سلطان اویس رسید’. مؤلف قاموس الاعلام او را شاعری درویش مسلک و لاابالی که با کتاب کهنه ای در جیب و لباس ژنده ای بر تن به سیر و سیاحت روزگار می گذرانده، توصیف کرده است. وی به سال 779 هجری قمری درگذشت. از اشعار اوست: خط برآوردی و افکندی به جانم اضطراب ملک معمور از برات بی جهت کردی خراب. * دل مجروح را پروای تن نیست شهیدعشق محتاج کفن نیست مرا دل می کشد جائی که آنجا صبا را زهرۀ آمدشدن نیست. * درویش را که ملک قناعت مسلم است درویش نام دارد و سلطان عالم است. * قدی چو سرو و رخی همچو ارغوان داری مرو به باغ که در خانه بوستان داری. * در مدرسه کس را نرسد دعوی توحید منزلگه مردان موحد سر دارست. رجوع به نگارستان سخن ص 115 و تذکرهالشعرا ص 270 و تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 370 و ریحانهالادب ج 4 ص 144 و مرآهالخیال ص 56 و بهارستان ص 120 و تذکرۀ نصرآبادی ص 432 و صبح گلشن ص 494 شود