جدول جو
جدول جو

معنی ناصبور

ناصبور
(صَ)
ناشکیبا. بی حوصله. بی صبر. (ناظم الاطباء). عجول. بی تاب. بی قرار. مضطرب:
بدان شب که معشوق من مرتحل شد
دلی داشتم ناصبور وقلیقا.
منوچهری.
ناصبوران چو خاک و چون بادند
ظفر و صبر هر دو هم زادند.
سنائی.
بلائی که باشم در آن ناصبور
ز من دور دار ای ز بیداد دور.
نظامی.
مرد کز صید ناصبور افتد
تیر او از نشانه دور افتد.
نظامی.
، ناگزیر. ناچار. مجبور:
بدان را ز نیکی کنم ناصبور
ز نیکان بدی را کنم نیز دور.
نظامی
لغت نامه دهخدا