آنکه همه اندام و اعضای وی نرم و لطیف باشد. (ناظم الاطباء). ظریف. ظریف اندام. جوان. متناسب اعضا. که اندامی ظریف و زیبا دارد: طلب کرد یار دلارام را پری پیکر نازک اندام را. نظامی. کافروخته روی بود و بدرام پاکیزه نهاد و نازک اندام. نظامی (لیلی و مجنون ص 227). شنیدم که لقمان سیه فام بود نه تن پرور و نازک اندام بود. سعدی. نازت بکشم که نازک اندامی بارت ببرم که نازپروردی. سعدی. چندانکه خوب و لطیف ونازک اندامند درشتی و سختی کنند. (گلستان)