از شاعران لاهیجان و معاصر با صفویه است.مرد وارسته ای بوده است. میرزا طاهر نصرآبادی آورده است: ’وقتی که میرزا هاشم به وزارت آنجا (لاهیجان) رفت او تاریخی گفت میرزا هاشم مبلغ دوازده هزار دینار جهت او فرستاد وی پس داده و گفته بود جهت طبعآزمائی قطعه ای گفتم من شاعر گدا نیستم. این غزل را نصرآبادی از او نقل کرده است: خطش دمید و غیر ازو کامکار ماند آخر میانۀ من و او این غبار ماند خون از دماغ غنچۀ گل ریخت بر زمین از بس در انتظار نسیم بهار ماند در حیرتم کنون که جهان پر ز کشتنست بیکار در نیام چرا ذوالفقار ماند کو میوه ای که کام ازو لذتی برد بیهوده چشم ما به سر شاخسار ماند