دست شستن. سرخوردن. امید بریدن. قنوط. خیبت. اتئاس. نومید شدن. یأس. استیآس. ایس. ابلاس. مأیوس شدن: تنش تیره و روی و مویش سپید چو دیدش دل سام شد ناامید. فردوسی. بیامد بنزدیک پیل سپید شهنشاه چین شد ز جان ناامید. فردوسی. چنین پاسخش داد دیو سپید که از روزگاران مشو ناامید. فردوسی. موی سپید چیست ندانی نشان مرگ زیرا که هر که دید ز خود ناامید شد. جمال الدین اصفهانی