جدول جو
جدول جو

معنی میاعطه

میاعطه(عَ)
یعاط گفتن و بانگ برزدن. زجر کردن با کلمه یعاط. (یادداشت مؤلف). کلمه یعاط گفتن هر کسی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به یعاط شود
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با میاعطه

مقاطعه

مقاطعه
از هم بریدن و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، برعهده گرفتن کاری معین با مزد مشخص، پیمانکاری
مقاطعه
فرهنگ فارسی عمید

مباعده

مباعده
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
فرهنگ لغت هوشیار

مباسطه

مباسطه
در فارسی: مباسطه و مباسطت: فراخی ورزیدن دوستی گشاده رویی گشاده رویی کردن، گشاده رویی
فرهنگ لغت هوشیار

مخالطه

مخالطه
مخالطت و مخالطه در فارسی آمیزش، آزار، گای گادن آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن، مباشرت کردن با زن آرمیدن، آمیزش: مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت، آرمش جماع
فرهنگ لغت هوشیار