جدول جو
جدول جو

معنی مهین

مهین(مَ)
سست و ناتوان. (دستور الاخوان). خوار و سست. (منتهی الارب) (مجمل اللغه). ضعیف. ذلیل. بی مقدار. عاجز. پست. بی توان:
سجده میکرد او که ای کل زمین
شرمسار است از تو این جزو مهین.
مولوی.
- ماء مهین، آب ضعیف. کنایه از نطفه است. (از مهذب الاسماء) :
تبارک اﷲ از آن نقشبند ماء مهین
که نقش روی تو بسته ست و چشم و زلف و جبین.
سعدی.
، اندک. حقیر. قلیل، شیر زبان گز، کم خرد و کم تمیز. (منتهی الارب). آن که تمیز و رایش ناقص باشد، گشن که باردار نکند. ج، مهناء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا