جدول جو
جدول جو

معنی مهره کشیدن

مهره کشیدن(صَ دَ قَ / قِ دَ)
صاف و برابر کردن و جلا دادن. (ناظم الاطباء) ، مهره ها را داخل رشته کردن. سله، کشیدن مهره در دو رشته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مهره کشیدن

نوره کشیدن

نوره کشیدن
نوره مالیدن: اژه کشیدن اژه مالیدن مالیدن نوره به بدن واجبی کشیدن
نوره کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

قطره کشیدن

قطره کشیدن
قطره زدن. (آنندراج). رجوع به قطره زدن شود
لغت نامه دهخدا

شیره کشیدن

شیره کشیدن
دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصارۀ آن. (یادداشت مؤلف) ، شیرۀ تریاک استعمال کردن. صرف کردن شیرۀ تریاک یا بلعیدن دود آن. سوختۀ تریاک کشیدن. تدخین شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیره کش و شیره کشی شود، نقاوه و نخبه و لُب ّ و خلاصۀ مطلبی را برآوردن
لغت نامه دهخدا

نوره کشیدن

نوره کشیدن
نوره به کار داشتن. (یادداشت مؤلف). مالیدن نوره به بدن. واجبی کشیدن. (فرهنگ فارسی معین). ستردن مو. نوره مالیدن. موهای زاید بدن را با مالیدن نوره زایل کردن
لغت نامه دهخدا

پره کشیدن

پره کشیدن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار