جدول جو
جدول جو

معنی مهرپرورد

مهرپرورد(شَ دَ / دِ)
پرورده به مهر و محبت ودوستی. به عاطفه و وداد و محبت برآمده:
زید آن سره مرد مهرپرورد
کای رحمت باد بر چنین مرد.
نظامی.
نبرده جوانی جوانمرد بود
که روشن دلش مهرپرورد بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مهرپرورد

مهرپرورده

مهرپرورده
پرورده به آفتاب. که تابش آفتاب آن را رسانده باشد، پرورده به محبت:
میوه هایی است مهرپرورده
هر درختی ز باغی آورده.
نظامی
لغت نامه دهخدا

کارپرورد

کارپرورد
آنکه بطور شایستگی و صرفه خرج کند. (ناظم الاطباء). کسی که کار خانه را نیکو انجام میدهد. (شعوری) ، کسی که فکر کند و کار انجام دهد. (ناظم الاطباء). پاک ضمیر و صحیح فکر. (شعوری) :
میان عاقلان باشد سرآمد
هر آنکه در جهان بُد کارپرورد.
(از شعوری)
لغت نامه دهخدا

مهر پروردن

مهر پروردن
محبت و دوستی ورزیدن. دوستی و مهربانی و محبت کردن. بسط عطوفت و وداد دادن
لغت نامه دهخدا

گهرپرور

گهرپرور
مخفف گوهرپرور. پرورندۀ گهر. زینت کننده گوهر. ببارآورندۀ گوهر. پرورندۀ مروارید و صدفی که در آن مروارید پرورش یابد. (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مهرخورد

مهرخورد
در بیت زیر از فردوسی ظاهراً به معنی درد عشق کشیده است و لاغر و رنجور از دوستی و عشق:
چراغی است مر تیره شب را بسیچ
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمایدا
دو روز و دو شب روی ننمایدا
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو روی کسی کو بود مهرخورد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا