مهر کردن. اثر مهر بر نوشته ای پیدا آوردن: ارقام و احکام و پروانجات که عالیجاه منشی الممالک طغرا می کشد مهر دادن آن مختص دواتدار مذکور است... و جای او که می ایستد آن است که در صف قورچیان یراق در پهلوی قورچی صدق که مهردار ’مهر شرف نفاذ’ نیز بود ایستاده می شد. (تذکرهالملوک صص 26-27). - به مهر دادن، به مرحلۀ مهر شدن رساندن: چنانچه صاحب منصبان رقم منصب خود رابه جهت مدافعۀ رسوم مقرره به مهر مهرداران نمی داده اند... (تذکرهالملوک ص 26). ، کارت سفید دادن. دست او را گشادن. مطلق العنان ساختن. اختیار مطلق دادن. پروانه و سند و طغرا دادن: تو را خوبی به خوبی مهر داده بتان پیش تو سر بر خط نهاده. (ویس و رامین)