جدول جو
جدول جو

معنی مهر برداشتن

مهر برداشتن(صَحْ حَ / صِحْ حَ کَ / کِ دَ)
مهربرگرفتن. مهر و نشان از نامه دور کردن و آن را گشودن، دوشیزگی بردن. ازالۀ بکارت کردن
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مهر برداشتن

مهر برداشتن

مهر برداشتن
به ترک دوستی و علاقه گفتن:
ز شیرین مهر بردارم دگربار
شکرنامی به چنگ آرم شکربار.
نظامی
لغت نامه دهخدا

بهره برداشتن

بهره برداشتن
استفاده کردن از سود چیزی، برداشتن حاصل زراعت، سهم گرفتن، عمل بفروش رساندن محصول کارخانه یا معدن
فرهنگ لغت هوشیار

بار برداشتن

بار برداشتن
بلند کردن باری را از دوش و گردن و پشت کسی یا چارپایی، آبستن شدن حامله شدن، تخفیف دادن رنجهای کسی. یا بار برداشتن از دوش کسی. باو کمک کردن ویرا یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار

نمره برداشتن

نمره برداشتن
یاد داشت کردن، پاسبان یا افسر راهنمایی نمره ماشینی را که راننده آن از مقررات تخلف کرده، شماره برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار

بار برداشتن

بار برداشتن
بلند کردن باری را از دوش یا گردن و یا پشت کسی. تحمل. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ازدفار. (تاج المصادر بیهقی). احتمال. مقعَّط. (منتهی الارب). رجوع به بار برتافتن شود. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

دور برداشتن

دور برداشتن
به دور در آمدن. حرکت دورانی پیدا کردن همچنانکه چرخی به پیروی از محرکی، مسلسل حرف زدن. پیاپی کار کردن. گرم شدن (در حرف یا کار) و بی اختیار در امری غلو و مبالغه کردن و مطلبی را کش دادن. (فرهنگ لغات عامیانه) : امروز چرا دور برداشته ای، اینهمه حرف می زنی. چرا دور برداشته ای اینقدر دنبال مال دنیا می گردی. (فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا