جدول جو
جدول جو

معنی مهر

مهر(مِ)
یکی از بغان یا خداوندگاران آریایی یا هندوایرانی پیش از روزگار زرتشت است. پس از ظهور زرتشت یکی از ایزدان یا فرشتگان آیین مزدیسنا گردید. آریائیان هنگام ورود به ایران قوای طبیعت مثل خورشید و ماه و ستارگان و آتش و خاک و باد و آب را می پرستیده اند. خدایانی را هم که مظهر قوای طبیعت بوده اند ’دئوه’ می خوانده اند. در بین این خدایان برتر از همه ایندرا بوده است که اژدهاکش و پروردگار رعد و برق و جنگ به شمار می آمده است. این خدا بااین نام در بین آریاهای ایران آن رواج را که میان هندوان می داشت نیافت. نزد ایرانیان ظاهراً پرستش میترا (مهر) جای آن را گرفت و ایندرا رفته رفته و به خصوص بعد از زردشت در ردیف دیوان مردود درآمد. در فرهنگهای فارسی مهر را فرشته ای دانسته اند که موکل است بر مهر و محبت و تدبیر امور مالی و مصالحی که در ماه مهر (ماه هفتم از سال شمسی) و روز مهر (روز شانزدهم هر ماه) بدو متعلق است و حساب و شمار خلق از ثواب و عقاب به دست اوست. (از یشتها ج 1) (برهان قاطع) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کار بست
وآن کجا بودش خجسته مهر اهریمن گراه.
دقیقی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 133)
رئیس و پیشوای مانویان در عهد خلافت ولید بن عبدالملک و ولایت خالد بن عبدالله القسری به عراق و فرقۀ مهریۀ مانویه بدو منسوب است. (از ابن الندیم)
نام مردی که بر زنی ماه نام عاشق بوده و قصۀ ایشان مشهور است. (برهان)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مهر

مهر

مهر
دوستی، محبت
در آیین زردشتی رب النوع آفتاب، خورشید
ماه هفتم سال شمسی، پس از شهریور و پیش از آبان
روز شانزدهم از هر ماه شمسی، برای مِثال روز «مهر» و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان / مهر بفزای ای نگار ماه چهر مهربان (مسعودسعد - ۵۴۸)
مهر
فرهنگ فارسی عمید

مهر

مهر
پول یا چیز دیگر که هنگام عقد نکاح بر ذمۀ مرد مقرر می شود، کابین، صداق
مهر
فرهنگ فارسی عمید

مهر

مهر
آلت فلزی یا لاستیکی که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش کرده و روی کاغذ و پاکت یا زیر نامه ها و قراردادها به جای امضا می زنند
کیسۀ سربسته، برای مِثال فرستاده را داد مُهری درم / که ختم است بر نام حاتم کرم (سعدی۱ - ۹۲)
مهر
فرهنگ فارسی عمید

مهر

مهر
کابین و آن نقد و جنسی باشد که در وقت نکاح بر ذمه مرد مقرر کنند رحم و شفقت و محبت، دوستی و مودت آلتی لاستیکی که روی آن اسم اشخاص یا بنگاهی را نقش کنند و روی کاغذ یا زیر نامه ها بجای امضا میزنند
فرهنگ لغت هوشیار

مهر

مهر
آفتاب، خورشید، دوستی، مهربانی، نام ماه هفتم از سال شمسی، نام روز شانزدهم از ماه مهر که ایرانیان جشن مهرگان را در این روز بر پا می دارند
مهر
فرهنگ فارسی معین

مهر

مهر
آلتی از جنس فلز یا لاستیک که روی آن اسم شخص یا بنگاهی را نقش می کنند و از آن به جای امضاء در پای نامه ها و قراردادها استفاده می کنند
مهر و موم کردن: بستن چیزی از طریق موم چسباندن به در آن و بعد مهر زدن به موم به طوری که به جز فرد مهر و موم کننده کسی اجازه ورود نداشته باشد
مهر
فرهنگ فارسی معین

مهر

مهر
دهی است از بخش داورزن شهرستان سبزوار. با 1109 تن سکنه. محصول آن پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

مهر

مهر
نام آتشکده ای است:
چو آذرگشسب و چو خراد و مهر
فروزان به کردار گردان سپهر.
فردوسی.
رجوع به فهرست ولف بر شاهنامه شود
لغت نامه دهخدا